(دیدگاه 1 کاربر)

کتاب مدیر مدرسه اثر جلال آل احمد

کتاب مدیر مدرسه

اثر جلال آل احمد

موضوع: رمان

تعداد صفحات: 171

فرمت: پی دی اف

حجم: 4 مگابایت

12,000 تومان

پسورد فایل فشرده:

www.ketabnic.ir

جوایز و افتخارات

توضیحات محصول

درباره کتاب مدیر مدرسه

کتاب مدیر مدرسه داستان معلمی است که از شغلش خسته شده و برای داشتن درآمد و آسودگی بیشتر با رشوه و راهکار‌های فاسد می‌خواهد مدیر مدرسه بشود، ولی نمی‌داند چه اتفاقاتی خواهد افتاد. سرانجام مدیر مدرسه‌ای با هفت معلم، یک ناظم و دویست و پنجاه دانش‌آموز می‌شود، وقتی به خودش می‌آید، خود را میان انسان‌ها و درگیری‌هایشان پیدا می‌کند. او تمام انرژی خود را برای اداره‌ی بهتر و کاهش کمبود‌ها می‌کند، ولی چیزی بهبود پیدا نمی‌کند، پس تصمیم به استعفا می‌گیرد…

کتاب مدیر مدرسه اثر جلال آل احمد است که در سال ۱۳۳۷ منتشر شده است که به جرئت می‌توان گفت یکی از بهترین آثار او است، نویسنده‌ای که واقعیت‌های زندگی را می‌گوید و نظام آموزشی ایران قبل از انقلاب را توضیح می‌دهد و نقد می‌کند. او درباره‌ی تمام موضوعات دولتی صحبت کرده، او می‌گوید که قدرت پول و رشوه‌گیری چقدر در تصمیمات دولتی زمان شاه تاثیر داشته است، در میان این داستان‌ها نقدی بسیار جدی از انسان‌های مذهب‌نما کرده و سپس به مهاجر‌های خارجی انتقاد می‌کند.

جلال آل احمد شخصیت‌پردازی خیلی گیرایی دارد، در‌واقع با شخصیت‌هایش ارتباط نزدیک داشته است، در این کتاب مدیر مدرسه را به گونه‌ای خلق کرده که از ابتدای داستان متوجه‌ی این شخصیت ناامید می‌شوید.

یکی از نکات جالب شخصیت‌های این اثر جلال آل احمد این است که هیچ‌کدام نام نداشته و تنها با شغلشان می‌شناسیم مثل: فراش اول، معلم کلاس اول و…. فدریکو گارسیا لورکا نویسنده‌ی کتاب عروسی خون نیز این‌گونه شخصیت‌پردازی می‌کند، البته سبکی برای تاکید روی شغل شخصیت بوده و برای بی‌اهمیت کردن او نیست.

کتاب مدیر مدرسه اثر جلال آل احمد

در بخشی از کتاب مدیر مدرسه می‌خوانیم

هنوز برف اول روی زمین بود که یک روز عصر معلم کلاس چهار رفت زیر ماشین. زیر یک سواری. مثل همه‌ی عصرها من مدرسه نبودم. دم غروب بود که فراش قدیمی مدرسه، دم در خانه‌مان خبرش را آورد که دویدم به‌طرف لباسم و تا حاضر بشوم می‌شنیدم که دارد قضیه را برای زنم تعریف می‌کند. عصر، مثل هر روز از مدرسه درآمده بود و با یک نفر دیگر از معلم‌ها داشت می‌رفت که ماشین زیرش می‌گیرد. ماشین یکی از امریکایی‌ها که تازگی در همان حوالی، خانه گرفته بود تا آب و برق را با خودش به محل بیاورد. باقیش را از خانه که درآمدیم برایم گفت.

گویا یارو خودش پشت فرمان بوده و بعد هم هول شده و دررفته. بچه‌ها خبر را به مدرسه برگرداندند و تا فراش و زنش برسند، جمعیت و پاسبان‌ها سوارش کرده و فرستاده بودند مریض‌خانه. اما از خونی که روی آسفالت بوده و دورش را سنگچین کرده بودند لابد فقط لاشه‌اش به مریضخانه رسیده. به اتوبوس که رسیدم، دیدم لاک‌پشت سواری است. فراش را مرخص کردم و پریدم توی تاکسی.

اول رفتم سراغ پاسگاه جدید کلانتری که به درخواست انجمن محلی باز شده بود؛ همان تازگیها و در حوالی مدرسه. والسلام علیک!… کشیک پاسگاه، همان پاسبانی بود که آمده بود مدرسه و خودش پسرش را فلک کرده بود. تعارف و تکه پاره! از پرونده مطلع بود اما پرونده تصریحی نداشت که راننده که بوده.

گزارش پاسبان گشت و علامت انگشت و شماره‌ی دفتر اندیکاتور پاسگاه و همه‌ی امور مرتب. اما هیچکس نمی‌دانست عاقبت چه بر سر معلم کلاس چهار ما آمده است. کشیک پاسگاه همینقدر مطلع بود که در این جور موارد طبق جریان اداری اول می‌روند سر کلانتری بعد دایره‌ی تصادفات و بعد بیمارستان. اگر آشنا در نمی‌آمدیم، مسلما کشیک پاسگاه نمی‌گذاشت به پرونده نگاه چپ هم بکنم.

سبد خرید
ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

Instagram WhatsApp WhatsApp Telegram
فروشگاه
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من