رمان “دانشکده های من” اثر ماکسیم گورکی
کتاب دانشکده های من
اثر ماکسیم گورکی
ترجمه کاظم انصاری
موضوع: رمان
تعداد صفحات: 171
فرمت: پی دی اف
حجم: 2 مگابایت
پسورد فایل فشرده:
www.ketabnic.ir
جوایز و افتخارات
توضیحات محصول
در آغاز کتاب دانشکده های من می خوانیم
در این مقدمه من براى نوشتن مطالب مفصلى قلم به دست نمىگیریم زیرا رفیق عزیزم ناصر عاملى زحمت نوشتن مقدمهاى جامع و کامل را به عهده گرفته است. فقط مىخواهم چند کلمه راجعبه همین کتاب صحبت کنم. به طورىکه خوانندگان گرامى اطلاع دارند ماکسیم گورکى با همه میل وافرى که براى رفتن به دانشکده داشت موفق به انجام این مقصود نشد و در مدت زندگى خویش براى تحصیل پا به درون دانشکده نگذارد.
خودش وقتى که به قازان آمده و از دشوارى تحصیل در دانشکدههاى زمان تزاریسم مطلع مىشود مىگوید: «من اگر فکر رفتن به ایران را مىکردم از فکر رفتن به دانشکده عاقلانهتر بود.» ولى مقصود او از «دانشکدههاى من» در این کتاب چیز دیگریست او محیط خود را که ظالمانهترین قوانین اجتماعى در آن حکمفرما بود به دانشکدههایى تشبیه مىکند که وى در آن رشد نمود و تأثیرات همین محیط پر از فساد بود که قریحه وى را برانگیخت و بزرگترین کتب اجتماعى و انقلابى گیتى را بهوجود آورد.
او یکى از دانشکدههاى خود را چنین تصویر مىکند : «… منازل این میدان در اثر حریقى از بین رفته و به جاى آنها گیاهان گوناگون روئیده بود. در زیر این گیاهان زیرزمین بزرگى از آسیب روزگار مصون مانده و سگهاى ولگرد در آنجا زندگى کرده بعد هم مىمردند. براى اینکه سربار خانواده فقیر یورینف نباشم صبح خیلى زود از خانه بیرون مىآمدم تا صبحانه صرف نکنم. اصولا یک قطعه از نان ایشان مانند سنگى در دلم جایگزین مىشد.
روزهاى بارانى و طوفانى به این زیرزمین پناهنده مىشدم این زیرزمین که من آن را خوب به خاطر دارم یکى از دانشکدههاى من بود…» در این کتاب ماکسیم گورکى جوانى خود را با سادهترین زبانى شرح مىدهد جنبه فکرى این کتاب بر جنبه داستانى آن مىچربد مسائل ضرورى اجتماعى و فلسفى مورد بحث قرار مىگیرد افکار گوناگونى تجلى کرده و مورد تحلیل واقع مىشود. مرحوم اعتصامالملک در مقدمهاى که بر کتاب بینوایان تألیف ویکتورهوگو نوشته است مىگوید : «این کتاب یک دائرهالمعارف فرانسوى است.»
راجعبه کتاب دانشکدههاى من نیز مىتوان گفت که این کتاب یک دانشنامه اجتماعى کوچک تزارى است و کلیه آثار ماکسیم گورکى یک فرهنگ کامل اجتماعى دوران پادشاهى روسیه است. قلم کنجکاو گورکى در این کتاب چنان در اعماق مخفى و رویتناپذیر محیط تزاریسم نفوذ یافته و آن را برملا مىسازد که مایه حیرت است. چون خود او در میان این فساد و در میان طبقه پائین بزرگ شده بود. تمام گوشه و کنار این محیط را مىشناخت.
در این کتاب اشخاصى با اخلاقهاى گوناگون و مسائلى با روش مختلف مورد بحث واقع مىشوند که انسان گمان مىکند این چیزها را مىبیند. فساد محیط دل پاک گورکى را آلوده نساخت او تا پایان عمر خویش افتخار داشت که اصرار اطرافیانش در آلوده ساختن وى مؤثر واقع نگردید. یکى از همین اصرار و ابرامها را او چنین شرح مىدهد : «… هم زنان هرجایى و هم رفقا مرا به قصد آزار تمسخر مىکردند، حتى رفقا مرا از دعوت به منازل «تسکین قلب» محروم ساخته مىگفتند :
ــ برادر تو همراه ما نیا!
ــ چرا؟
ــ براى اینکه خوب نیست تو بیایى.
من معنى این سخن را خوب درک نکردم ولى توضیح با معنىترى را نتوانستم بسنجم. آنها مىگفتند :
ــ رفتار تو انسان را خفه مىکند.
دوستم آرتوم تبسمکنان گفت :
ــ «انسان وقتى با تو حرف مىزند گمان مىکند در نزد پاپ نشسته و یا پدرش همراه او است.» دختران نخست امتناع مرا از مجاورت به دیده تمسخر نگریسته و قهقه مىخندیدند ولى بعدآ دل آزرده سئوال مىکردند :
ــ از ما نفرت دارى؟…»
تمام این شور و شرها نتوانست او را آلوده سازد و روح او همواره پاک و منزه باقى ماند. در یک جاى دیگر کتاب دانشکدههاى من حادثهاى را تعریف مىکند که واقعآ از علو روح او حکایت مىکند و نشان مىدهد که تا چه اندازه خوددارى او از فساد محیط، فسادى که در رگ و پوست همه خلیده بود بزرگ و قابل تقدیس است.
مىنویسد : «… چون دزدى او را از آرد و روغن و تخممرغ مىدیدم سعى مىکردم به وى بفهمانم که دزدى نوعى جنایت است، ولى او زیر لب مىگفت : ــ مرا پند مىدهد، بهنظرم اولین مرتبه است که این قضایا را مشاهده مىکند ولى همین یکدفعه هم کافى است… او از اول بناى معلمى خود را گذاشته است… عمرش یکسوم عمر من نیست… واقعآ انسان خندهاش مىگیرد…» در خاتمه از دوست گرامیم ناصر عاملى که کمکهاى زیادى در ترجمه کتاب به من نموده و بهعلاوه از عده دیگر رفقا که شاید مایل نباشند نامشان در اینجا ذکر شود تشکر مىنمایم.